نداد نور شراری چراغ هستی ما


گلی نچید ز شاخ، دراز دستی ما

عنایت صمدی رد کفر ما نکند


اگر کمال به دیر و صنم پرستی ما

سر فتادگی تا به عرش می ساید


کلاه فخر بلندی ربود پستی ما

ز نیم مستی ما زآن کرشمه می بارد


که چشم شاهد عشق است نیم مستی ما

دمی که عشق بتازد به قلب ما عرفی


به تاق عرش نشیند غبار هستی ما